._175_.‌دل‌خوشی‌های صدکلمه‌ای

مثلا:

عصر دیروز، در حالی که دستم را می‌کشید و عقب عقب به طرف آشپزخانه می‌برد، با لحن کودکانه‌اش پشت سر هم می‌گفت: «خواهش می‌کنم، خواهــــش می‌کنم...» 

ازم می‌خواهد برایش پاپ کورن درست کنم و من پای گاز، در بی‌حواس‌ترین حالت ممکن، یادم می‌رود باید قابلمه را تکان بدهم تا ذرت‌ها نسوزند. یک‌ شبی هم میان تماشای اخبار پرسید: «انفجار چیه؟» داشتم نان خشک‌های روی فرش را جمع می‌کردم. سعی کردم به او توضیح بدهم که یک چیزی شبیه بالا و پایین پریدن ذرت‌ها و تق و تروقشان توی قابلمه است. آن موقع تنها پاسخ مناسبی که به نظرم آمد همین بود.

از قابلمه بوی دود می‌آمد. موقع عملیات نجات ذرت‌ها، دو انگشتم را سوزاندم، انتهای دست‌گیره آتش گرفت و کف قابلمه هم قهوه‌ای شد! با انگشت‌های سرخ و ملتهب قابلمهٔ روحی را سیم کشیدم و پاپ کورن‌ها را توی کاسهٔ بزرگ‌تری ریختم.

در اتاق را که باز کردم، پرید پشت میزم و فریاد زد: «به مغازهٔ لیموفروشی‌ خوش اومدی!» مثل دیروز و پریروز و روزهای قبل‌ترش.

و خندید. بلند بلند خندید. مثل دیشب و پریشب و شب‌های قبل‌ترش:)

 

 

به دعوت خانم مارچ که ململ نوره:)

برای چالش رادیوبلاگی‌ها.

گلاویژ | ۲۱ مهر ۹۹، ۱۴:۵۲ | نظر بدهید
yasna sadat
۲۱ مهر ۹۹ , ۱۵:۰۲

ادامه توضیح انفجار می‌گفتی این دست و دستگیره سوختگی هم از اثرات انفجاره،نوع کوچکش البته:))

 

دل‌خوشی‌هات پایدار و بدون سوختگی🥺❤

پاسخ :

گفتم یه وقت توضیح واضحات میشه:دی

آه مچکرم، بدون تلفات همT_T
فرشته ...
۲۱ مهر ۹۹ , ۱۷:۵۰

میدونی که عاشق ترشیجاتم و از اینکه لیمو رو نمک بزنم و بخورم کلی کیف میکنم خلاصه که منو با مستر آشنا کن، بهش بگو ارزون حساب کنه مشتری دائمی میشم ^_^

 

دلخوشی‌های قشنگت مستدام جانم :*

پاسخ :

از معدود مواردیه که می‌تونیم سرش تفاهم داشته باشیم. منم عاشق لیمو‌ترشِ نمک‌زده‌ ام:) 
 آدرس مغازه‌اش رو الان برات اسمس می‌کنم. ‌آخر هفته‌ها هم ۳۰درصد تخفیف می‌زنیم، بگی از طرف منی نصف قیمت هم حساب می‌کنه باهات؛ خوش‌انصافه:))

آه مچکرم و همچنین*_*
حسنا ...
۲۱ مهر ۹۹ , ۱۸:۲۲

چرا لیموفروشی ؟ D: 

پاسخ :

چون یه درخت لیموی شخصی داره:دی
هیـ ‌‌‌ـچ
۲۱ مهر ۹۹ , ۲۰:۳۱

خب من دلم برای ایشون (کوچولو) و حتی تک‌تک این صحنه‌های رخ داده، قنج (غنج؟) رفت که! حتی دلم برای اون سوختنه هم رفت! شاید به نظرت عجیب بیاد اما تک به تک این کلمات طعم و بوی زندگی می‌دادن و منم که تشنهٔ زندگی...

پاسخ :

اینجا صداش می‌زنم مستر:) ولی این کوچولویی که نوشتی من رو یاد وقتایی میندازه که بهش سخت می‌گیرم و میاد رو به روم وایمیسته و با گردن کج میگه: من کوچولو ام، گناه دارم:))
می‌فهمم چی میگی و فکر می‌کنم اینا همه زیر سر اکسیر زندگی‌بخشیه که بچه‌ها توی فضا پخش می‌کنن. دنیای عجیبی دارن و یه عالمه امید و انگیزه. خواه ناخواه به اطرافیانشون هم منتقل می‌کنن این حجم از سرشار بودن رو. گاهی عمیقا بهشون غبطه می‌خورم...
واران ..
۲۱ مهر ۹۹ , ۲۲:۱۳

خواهش میکنم :)

عشق ما هم  شده چه برسه به تو که عشق واقعی ات هستش ^__^

 

+

دستت کی سوخت ؟!

چرا به من نگفتی تا بهت راهکار میدادم که کمتر درد بکشی :|:(

الان دستت درد میکنه ؟!

بمیرم من :'((

 

 

++

آقا من میگم اینبار رفتی مغازه شون  میتونی سفارش های ما رو هم ازش تحویل بگیری که بگم ازش تحویل بگیری؟!:)

اگر آره بهم بگو :)

 

 

دلخوشی هات در صحت و سلامت کامل و روز افزون و بدون هیچ گونه آسیب دیدگی و تلفاتی ایشالا ؛)

 

 

 

پاسخ :

ای بابا عشق ما و شما نداره که:دی
+
آممم پریشب!
واقعا از من بعید بود که سر همچین مسئله‌ای کولی‌بازی راه ننداختم:))) 
الان نه، ساعات اول کمی سوزش داشت که با پماد بهتر شد:)
نگران نباش، من خوبم و دماغم چاقه:))
خدا نکنه://

++
دو روز دیگه میرم، بگو چندکیلوئه تا تحویل بگیرم:))


آه قلبم*_*
 آمین و همچنین^_^
هیوا جعفری
۲۲ مهر ۹۹ , ۱۰:۴۳

چه نعمت بزرگی دارین تو خونتون ^_^ دلم رفت واسش خدا دلخوشیهاتونو حفظ کنه و دلخوشی های بیشتری بهتون بده

پاسخ :

نعمت بزرگه منم، اون فعلا نعمت کوچیکه‌ست:دی
مرسی مرسی:) خدا برا شما هم حفظ کنه. آه همچنین عزیزم*_*
فاطمه .‌‌
۲۲ مهر ۹۹ , ۱۹:۴۰

نعمت بزرگه پس حواست کجاست؟ همیشه قابلمه ر تکون بده که دلتون خوش باشه و  همینطور پاپ‌ کورن سالم (نسوخته) تحویل مستر بدی.

خواهرش، لیمو شیرین هم داره؟ من سرما خوردم. 

علاوه بر اینکه دل‌خوشیت قشنگه، قشنگ هم نوشتی. :°-)

پاسخ :

حواسم به گوشی بود متاسفانه! البته کامل نسوختن:) بد نشد خوب هم نشد، ولی قابل خوردن بود:))
آه نه:( فقط لیموترش و لیموشیرازی داره، به کارت میاد؟! مثلا می‌تونی باهاشون آبلیمو و عسل درست کنی:)
آه قلبم:))
نسرین ⠀
۲۳ مهر ۹۹ , ۱۲:۱۶

بچولونش حسابی این مرد کوچک رو، بهش یادآوری کن که دخترک هنوز بهش فکر می‌کنه:)

پاسخ :

چلاندن: فشردن و لهیدن؟:)
چش چش^_^ 
مستر هم به محبوب آذریش سلام می‌رسونه و می‌گه خوب بخوابی=))) 
جوزفین مارچ
۲۳ مهر ۹۹ , ۱۷:۳۴

آه مستر زیبا:))))

دارم فکر می‌کنم که وقتی بزرگ شد، توی بلاگستان یک چالش راه می‌افته با عنوان «دل‌خوشی‌های صدکلمه‌ای» و مستر توی وبلاگش می‌نویسه

دیروز، کل اتاقش رو براش جمع کردم چون بهم قول داده بود که تکلیف‌هام رو برام انجام می‌ده. مثل همیشه توی کتابش غرق شده و بی‌موقع خوابیده، چون خودش اصرار داره که الان توی ژاپنه. عصر باید تکلیف‌هام رو تحویل بدم و انگار راهی ندارم جز این که خودم بنویسمشون.

نشستم پای میز لیموفروشی و معادله مثلثاتی انجام می‌دم. میاد توی اتاق و انتظار داره فریاد بزنم «به مغازه لیموفروشی خوش اومدید.» من هیچی نمی‌گم، چون از دستش عصبانی‌ام. بالاخره هم اتاقش رو جمع کردم، هم تکلیف‌هام رو خودم نوشتم. میاد تو و سفت فشارم می‌ده، مثل دیروز و پریروز و روزهای قبل‌ترش.

 

+ دقیقا شد صد کلمه 😎 به دعوت زرافه بالدار :))

ببین که حتی از نیم‌فاصله‌ هم استفاده می‌کنه، چه‌قدر فرهیخته آخه؟ یک‌کم یاد بگیر:دی

 

+ آممم شاید بپرسی زرافه بالدار کیه که باید بگم احتمال زیاد نورِ منه *-* [البته بیا و سنشون رو حساب و کتاب نکن!]


احساس می‌کنم اگر نگم دل‌خوشی‌هات مستدام، امتیاز این مرحله رو از دست می‌دم :دی. ولی واقعا و از ته دلم امیدوارم کلی با هم خوش بگذرونین و دل‌خوشیت مستدام باشه:)) 

پاسخ :

آه خانم مارچ*_* واقعا سورپرایزم کردی:))
خب بذار یه چیزی در گوشت بگم، من یه دفتر برای مستر درست کردم و هر روز یه سری چیز میز در رابطه با مستر توش ثبت می‌کنم! حالا این می‌تونه چیزی جدیدی باشه که همون روز یاد گرفته، می‌تونه خلاقیتی باشه که به خرج داده یا سخنان گهرباری که بر زبان رانده:))) 
می‌خوام بگم که من این تکه از کامنتت‌(دل‌خوشی صدکلمه‌ای مستر) رو امشب توی اون دفتر، دست‌نویس کردم*_* آه نمی‌دونم وقتی بزرگ بشه و اون یادداشت رو بخونه چه حسی پیدا می‌کنه، اما می‌دونم که حتما از من سراغ زرافه‌ی بالدار رو می‌گیره:)) جوابی که اون روز ازم خواهد شنید منوط به زندگی و تصمیمات توئه:) 
ببین من واقعا نمی‌تونم سنشون رو حساب و کتاب نکنم:)) لعنتی هی یادش میفتم و خنده‌ام می‌گیره:)))

آه احساست درسته^_^ حالا که گفتی 5امتیاز طلایی بهت تعلق می‌گیره:))
یاسمین
۲۳ مهر ۹۹ , ۲۳:۲۰

ای جانم.من قربونش🧡

دلم خواستتش🧡

پاسخ :

آدرس بده پستش کنم:دی
سایه نوری
۲۴ مهر ۹۹ , ۱۲:۴۸

بچه ها و گرد زندگی و جادو که همه جا پخش میکنند😊 و زندگی جاری در کلماتت.. 

پاییز که میشه، همیشه لیموی ترش پوست گرفته و نمک زده، عصرهام رو ملس و خوش عطر میکنه. الان که اسمش اومد هم میرم سراغش😇

پاسخ :

جادوگران کوچک:))

من گاهی تو پارچ آب، هم لیمو می‌ندازم تا عطر بگیره. حیف که فصلش داره می‌ره:(
لاله :)
۲۵ مهر ۹۹ , ۰۲:۴۴

خیلی دوستش میدارم :) قربونش

پاسخ :

مستر هم دوست‌دارانش را دوست می‌دارد:دی

توجهت رو به کامنت واران جلب می‌کنم:)
واران ..
۲۵ مهر ۹۹ , ۱۸:۳۰

با اجازه مدیر وبلاگ :)

 

 

@لاله 

 

سلام 

آدرس وبلاگتو بیزحمت بده لطفا !

مرسی 

 

پاسخ :

اجازه‌ی ما هم دست شماست:)))
آقاگل ‌‌
۰۱ آبان ۹۹ , ۱۵:۱۰

به سبک اون دوستمون باید تبصره های سنگین بذاریم برای چالش های بعدی. مثلاً سیصد کلمه رو به اسم صد کلمه غالب نکنن به ملت:دی

 

پاسخ :

یعنی می‌خوای بگی اسم متخلف رو با لینک قرمز می‌کنین و جلوش تو پرانتز تکمیلا! یه چیزایی می‌نویسین؟:))
x
۱۲ آبان ۹۹ , ۱۰:۲۹

مستر الان تو دوست داشتنی ترین سن ممکنش هست 

 

دو سه سال دیگه به احتمال زیاد اونقدر تخس میشه که تحملش سخته :/

 

چقدر خوبه این در لحظه زندگی کردن ها ٫ چقدر خوبه این لحظات قشنگ رو با ما درمیون میذاری به شیرین ترین و جذاب ترین حالت ممکن .....

پاسخ :

خودمم همین فکر رو می‌کنم و پیشاپیش بابتش غمگینم؛ هر چند همین حالا هم رگه‌هایی از تخسی رو می‌شه درش دید:)

آه ممنونم از لطف همیشگی و مهربانانه‌ات*_*
x
۱۵ آبان ۹۹ , ۲۱:۴۸

آبانی من 

 

تولدت مبارک💕

پاسخ :

ازت ممنونم مالاکیتی همیشه همراه:)
تولدت خودتم مبارک دختر*_*
x
۲۶ آبان ۹۹ , ۰۰:۵۷

عزیزمی 

ممنونم :)

پاسخ :

:*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان