‌._164_.

 زن، سرم را روی یک‌پاش گذاشته، خم شده و انگشت‌هاش را لای موهام یله داده به جست‌وجو. کف دستش هنوز عطر زردچوبه‌ی دیشب را می‌دهد که سخاوت‌مندانه، مشت کرده‌ و ریخته‌بود روی میگوها. منِ قدردانِ بودن‌اش، خوش‌خوشک و لرزان در آینه‌ی پشت شانه‌ام، چشم‌ها را خمار کرده‌ام و خط‌ِ پلک تازه‌ای را تمرین می‌کنم. مطابق دستورالعمل: از انحنای بیرون به سمت برگی چشم. زن میان شخم‌زدن‌هاش، به زخمه‌ی صورتیِ زیر موهام که می‌رسد پوسته‌ی نازک ملتهب‌ام را با نرمه‌ی انگشت نوازشی می‌دهد و برایم با لهجه‌ی آفریقایی، قصیده‌های سومالیایی می‌خواند. یک‌باره جوهر سیاه روی پلک چشم‌ام پخش می‌شود و لکه می‌اندازد. اولین‌ باریکه‌ی نور صبح از درز پرده‌ها نشت می‌کند روی موخوره‌هام. برشی از انگشت‌های‌ زن. پوست نازک و شیشه‌ای پشت دستش. و جای سوختگی دیشب از پشنگ روغن داغ. همه‌چیز در آینه‌ی کوچک شانه‌ام پیداست. جز صدای زن که ریتم می‌گیرد و زمزمه‌وار می‌خواند: «سومالیّا، ســو مـــا لی یا،  یا خورا،  سومالیّا، دینگه مَر، دینگه ما رُ،‌ سومالیّا، سو‌مالی...» 

گلاویژ | ۲۶ بهمن ۹۸، ۰۷:۰۴ | نظر بدهید
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ بهمن ۹۸ , ۱۱:۲۱

سومالی هم روز زن میگیرن؟

پاسخ :

=))
روز زن رو نمی‌دونم ولی قبلا یه جا خوندم که روز مادر تو کشورای آفریقایی طبق سنت اروپاییاست. احتمالا همون دومین یکشنبه‌ی ماه مه باشه.( البته مطمئن نیستم باید گوگل کنم)
سومالی ولی بخاطر شرایط اقتصادیش یکم تو این قضیه متفاوته و اصلا بعید می‌دونم این مناسبت‌ها براشون اولویت یا دغدغه باشه!

+اولین‌بار بود اینجا کامنت گذاشتین نه؟ بعد از این‌همه سال:)))
دچارِ فیش‌نگار
۲۶ بهمن ۹۸ , ۱۶:۳۱

بعضی مطالبتون رو باز میکنم :) و میخونم اگه حسش باشه

تحت تاثیر متن قبلتری بودم! اون اعتیاده شوهر به تی وی

 

+باید برم چک کنم ببینم اگه واقعا اولی بوده باشه میگم

پاسخ :

شوهر؟؟؟ خدای من!!!!
منظورتون مستره؟؟؟
اون داداشمه و سه سال و نیمشه!!!!
پـری دریآیی
۲۶ بهمن ۹۸ , ۱۸:۴۷

من جدا حسودیم میشه به قلمت!

پاسخ :

:)
می‌دونی سال ۹۵ که اومده بودم بیان و وبلاگت رو می‌خوندم می گفتم کاش منم بتونم مثل این دختر بنویسم؟:)))
پـری دریآیی
۲۶ بهمن ۹۸ , ۲۱:۲۷

سکوت میکنم و ذوق میمیرم.

پاسخ :

ماها بدون اینکه حواسمون باشه خیلی از هم تأثیر می‌گیریم در طول زمان:*
دچارِ فیش‌نگار
۲۷ بهمن ۹۸ , ۰۸:۲۵

نه عامو منظورم دو تا مطلب قبلتره

http://shade.blog.ir/1398/11/04

اینو میگم :) چه ذوقی کرد

پاسخ :

:|||
منم منظورم همین پست بود دیگه! پاراگراف اولش که راجب اعتیاد به تی‌وی نوشتم! اونی که اعتیاد داره مستره داداشم. شوهر کجا بود:))
دچارِ فیش‌نگار
۲۷ بهمن ۹۸ , ۱۲:۲۵

لابد زن هم یعنی مادر؟ :)

پاسخ :

و مرد هم پدره:)
هیوا جعفری
۰۱ اسفند ۹۸ , ۲۲:۵۰

حسابی طرفدارتم :)

پاسخ :

من برم بمیرم که :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان