._156_.

کار داستان خوب پیش نمی‌رود. وسطای نگارش تصمیم گرفتم طرح را تغییر بدهم. همین همه‌چیز را بهم ریخت. کمتر از یک‌هفته مانده به موعد تحویل... می‌نویسم و هم‌زمان ویرایش می‌کنم. وقت ناهار و شام حتی... اسم هم ندارد هنوز... عباس معروفی می‌گفت: داستان مثل بچه است. اسم‌اش را با خودش می‌‌آورد. امیدوارم همین بشود که او گفته!

گلاویژ | ۲۴ دی ۹۸، ۲۳:۵۹ | نظر بدهید
تیردخت :)
۲۶ دی ۹۸ , ۰۱:۲۳

حس میکنم اسم داستان باید به آدم الهام بشه، یهویی میاد ..شاید تا اخرش نیاد ... یهو یه نقطه ی داستان میشینه ته دلت و تبدیلش میکنی به اسم داستان ! 

پاسخ :

یهو یه نقطه‌ی داستان نشست ته دلم و تبدیلش کردم به اسم داستان!
:)
رهآ ~♡
۲۶ دی ۹۸ , ۱۳:۱۰

دلم خواست داستانت بخونم.

 

موفق باشی. 💚

پاسخ :

هنوز جای کار داره:)

خیلی خیلی مرسی:*
حورا رضایی
۱۲ بهمن ۹۸ , ۱۷:۰۷

اسمش چی شد؟

پاسخ :

[تابوت خالی فرانچسکا]


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان