._90_. نمایشگاه عکاسی

بابا گفت :فقط یک گناه وجود دارد، آن هم دزدی است. هر گناه دیگر هم نوعی دزدی است. می فهمی چه می گویم؟ مایوسانه آرزو کردم کاش می فهمیدم و گفتم :نه، باباجون... بابا گفت :اگر مردی را بکشی یک زندگی را می دزدی، حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی،حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی حق را از انصاف می دزدی، می فهمی؟ 

 

خالد حسینی | از کتاب بادبادک باز

 

__________________________________

خیلی اتفاقی متوجه شدم که یه نمایشگاه عکاسی قراره افتتاح بشه اونم تو قدیمی ترین مدرسه ی شهر که زمان مظفرالدین شاه ساخته شده بوده و ساختمان قدیمیش جزو آثار ملیه، جایی که پدربزرگِ بابام جزو اولین شاگرداش بوده و بعدشم نوبت به پدربزرگ و عموها و بابا رسیده، موضوع نمایشگاه هم یجورایی مثل خود نمایشگاه زیرخاکیه(نیم قرن عکاسی از بافت تاریخی شهر) واسه من که خوراکم این چیزاست ظلم بزرگیه نرفتن به این نمایشگاه و با توجه به اینکه تو یه ماه و نیم اخیر روهم رفته چهار ساعت از خونه بیرون بودم (2ساعت خونه مامان بزرگ+2ساعت روز انتخابات واسه رای) فکر کنم بتونم دوساعت دیگه به خودم رشوه بدم و جمعه برم یه حالی به روح و روان و ذوقِ عکاسیم بدم مطمئنم اگه نرم اون دو ساعت هم یه کلمه از ذهنم پایین نمیره، اول خواستم قرار بذارم با یکی دو تا از دوستام برم ولی بعدش پشیمون شدم ترجیح میدم این دفعه تنها برم... 

گلاویژ | ۴ خرداد ۹۶، ۰۴:۳۲
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان