._177_. بریدم چله‌ی وبلاگ گلاویژ را از انس و جن و عفریت و دیو و پری!

کاش آقامُلّا زنده بود و چله‌ی وبلاگم را می‌برید. کاش وقتی تصمیم گرفت با پای خودش برود بیمارستان و به حضرت اجل اعلام کند که حالا وقت رفتن است، یادش بود  که متعلقاتی دارد بی سند و نشان که باید تکلیفشان را پیش از مرگ روشن کند. کاش وصیتی می‌نوشت سه چهار خطی و موکل‌هایش* را برایمان به ارث می‌گذاشت.  ماه‌سیرت می‌گفت: « وقتی در کارت گرهی می‌افتد و هر چه می‌کنی نمی‌توانی انجامش بدهی، یعنی که پای نحوست در میان است، چله‌ی سنگینی افتاده و چاره‌اش، چله‌بُری است. کاش وقتی آقامُلّا از توی موکیت خطاب به زن که روی پله‌های حیاط نشسته بود، می‌گفت: «چرا کنارم نمی‌نشینی تا یادت بدهم؟» آن‌وقت که زیر آن عروسک ترسناک آویزان، خیزرانش را جلا می‌داد و هم‌زمان در انتظار پاسخی از حیاط بود، زن نگاهش را از روی دمپایی پلاستیکی سرخش فراتر برده بود و امروز را می‌دید... کاش آقامُلّا زنده بود و با نخ ابریشم هفت رنگ، چله‌ی وبلاگم را می‌برید...

 

*موکل چیزی مابین جن و فرشته است.

گلاویژ | ۱۹ آذر ۹۹، ۰۷:۱۵ | نظر بدهید
فرشته ...
۱۹ آذر ۹۹ , ۰۸:۵۹

حالا بالاخره چله اش رو بریدی یا نه؟

اگه یه آقا ملا پیدا کردی لطفا بیار تا چله ی وبلاگ منم ببره.

 

+ به زن حق بده، این چیزها یه خرده ترسناکه :|

پاسخ :

عملیات که به ظاهر، موفقیت‌آمیز بوده:)
نیست فرشته نیست... وگرنه خودم دست به کار نمی‌شدم که!

+نه بهش حق نمی‌دم:| ترسناک‌تر از این هم تجربه کرده آخه!
بانوچـه ⠀
۱۹ آذر ۹۹ , ۱۲:۵۶

وبلاگم که داره حالش خوب می‌شه... ولی خودم... کسی نیست چلّه‌ی زندگی منو ببره؟

پاسخ :

آقامُلّا که دیگه نیست بتونه چله‌ات رو ببره... فکر کنم باید خودت دست به کار بشی!
بنفش د
۱۹ آذر ۹۹ , ۱۵:۴۶
وقتی موکل رو دیدم پرام ریخت. فکر نمیکردم جز منطقه ی ما کسی ازش استفاده کنه. اتفاقا من یه موکل دارم. دیشب که داداشم اذیت میکرد بهش گفتم آروم بگیر وگرنه میدم موکلم کتک بزنه ها... و این بچه خودشو میکوبید به در و دیوار و ناله و داد میکرد که تو رو خدا به موکلت بگو ولم کنه غلط کردم :)) و من به موکلم دستور دادم دیگه ادامه نده ^^ و وقتی تنهام باهاش حرف میزنم حتی... انگار باورم شده واقعا که یه موکل شخصی دارم :)))) و چقد هم دوسش دارم لعنتی رو.

پاسخ :

منم پرام ریخت بنفش:/ یعنی خب خیال می‌کردم که این باورها و رسوم‌ها فقط تو جنوب اعتبار داره... آه ببین الان حس اینایی رو دارم که تو یه کشور غریب، اون سر دنیا،‌ یهو تو خیابون می‌بینن یکی داره فارسی حرف می‌زنه=))

چرا ازش استفاده ابزاری می‌کنی؟ حیفه بابا، بذارش واسه کارای مهم که ازت کاری ساخته نیست. کتک رو که خودت هم می‌تونستی بزنی. 

ولی همه‌اش یه دونه؟ آخه تو چه قدر قانعی بشر...
MIS _REIHANE
۱۹ آذر ۹۹ , ۱۶:۲۸

گلاویژ عزیزم.

مبارکه (: چله از روش برداشته شد فک کنم با این پست (: 

پاسخ :

آه ریحانه‌ی عزیزم امیدوارم همینی باشه که می‌گی، امیدوارم مراحل چله‌بری رو به درستی انجام داده باشم*_*
دامنِ گلدار
۱۹ آذر ۹۹ , ۱۸:۴۵

به‌به :)

آیا اون فراخوان رویاها هم درگیر چلّه بوده یا خدا رو شکر حالش خوب بوده و وبلاگ به ما نگفته؟ :)) :تفکر

پاسخ :

^_^
خب اوایلش خوب بود اما یه کم بعدش، متاسفانه دچار چله‌ی سنگینی شد. مرحله بعدی چله‌بری فراخوان رویاهاست ولی چون چله‌اش سنگینه قبلش باید موکلام رو ارتقا بدم:)
هیـ ‌‌‌ـچ
۱۹ آذر ۹۹ , ۱۹:۲۷

بی‌زحمت بیا کلاً چلهٔ منو از ریشه ببر بلکه دوباره جوونه بزنم ولی این بار صاف و تمیز :|

پاسخ :

من فعلا شش‌موکله‌ام، چله‌ی شما لااقل به ده موکل نیاز داره باید صبر کنی تا تعداد موکلام رو ارتقا بدم:(
Agnes :)
۱۹ آذر ۹۹ , ۲۱:۱۵

چله بریدن ینی چی؟

پاسخ :

برای زن یا نوزادی که روش چله افتاده، آداب چله‌بری رو به جا میارن تا اون نحوستی که دامن‌گیرشون شده از بین بره.
تو این لینک کمی راجع بهش نوشته:)
فرشته ...
۲۰ آذر ۹۹ , ۰۸:۴۰

حله پس تنبیهش کن که چرا نرفت یاد بگیره و الان ما گیر یه آقا ملاییم آخه؟ :/

پاسخ :

اصلا چرا آقاملا باید تصمیم بگیره بمیره؟ چرا صبر نکرد من بزرگ شم بشینم ور دستش؟:))
فرشته ...
۲۰ آذر ۹۹ , ۱۰:۲۸

متاسفانه حضرت عزرائیل اطلاع نداشت که تو میخوای یاد بگیری، حتما سری بعدی بهش بیشتر توجه میکنه. حلالش کن :دی

پاسخ :

خودمم اطلاع نداشتم حتی اما آیا نباید آینده‌نگری می‌کرد؟:) 
Agnes :)
۲۰ آذر ۹۹ , ۱۲:۵۵

واقعا؟؟؟؟

اینا خرافات در واقع ؟

پاسخ :

آممم راستش خیلی برام سخته جواب دادن به این سوالت، اما خب دوست دارم بهت بگم که شخصا تا چیزی رو با چشمم نبینم باور و درکش برام سخته برای همین توقعی ندارم که جدی بگیری:) 
توی جنوب اعتقاد به وجود موکل، پری و اهل هوا همونقدر قوی و جدیه که اعتقاد به وجود جن و فرشته و راستش فراتر از باور و اعتقاده، نه همه‌ اما عده‌ای هم مستقیما در بطن این ماجراها هستند. جن‌زدگی یا چیزهایی شبیه به این اگر توی مناطق دیگه فقط اسمی ازش برده شده و درکی ازش نیست، توی جنوب یه مسئله‌ی کاملا باورپذیر و در بعضی خانواده‌ها هم که سابقه‌اش رو داشتند عادیه و حتی ترسناک هم نیست دیگه:)
راجع به چله‌بری خب می‌گن دعاش توی مفاتیح الجنان هم هست اما مسئله‌ای که مهمه اینه بعضیا گاهی از این موضوع سوءاستفاده می‌کنن و دست به کلاهبرداری و رمالی می‌زنن که خب خیلی زود هم دستشون رو می‌شه.
MIS _REIHANE
۲۰ آذر ۹۹ , ۱۴:۳۶

شت  الان پیام بنفش د رو خوندم 0_0 و جواب تو!

وای خدای من ×_× اخرین باری که یکی اینقد راحت راجع به اینجور واقعیت ها حرف زده بود رو یادم نمیاد لعنتی -_- 

واقعا خوشحالم که میبینم شما مسخره اینجور چیزا نمیکنین :|  

اینجا جنوبه! همه چی توش امکان دارههههههههههههههه.

مخصوصا بندر، بوشهر، خوزستان...

پاسخ :

آه یه آشنای دیگه:)
واقعا این مسائل توی منطقه ما عادیه و مرز باریکی بین اینا و خرافات هست من نمی‌تونم جن رو باور داشته باشم اما اهل هوا رو انکار کنم خصوصا وقتی از نزدیک دیدم و درک کردم. راستش دیگه حتی خجالت هم نمی‌کشم بخوام راجعشون حرف بزنم مهم اینه که خودم می‌دونم فرق خرافات با این‌ها چیه و همین برام کافیه:)
سویل :)
۲۰ آذر ۹۹ , ۲۲:۱۴

تو دیار ما هم اعتقاد به موکل هست :)

پاسخ :

دیار شما کجاست؟:)
نسرین ⠀
۲۲ آذر ۹۹ , ۱۹:۳۸

کاش چلۀ کل وبلاگستان رو می‌بریدی گلاویز:)

پاسخ :

چله‌ی وبلاگستان آنقدر سنگینه نسرین انقدر سنگینه که من و موکلام به تنهایی از پس بریدنش بر نمی آیم:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان