._173_. چتر تابستان

پنجمین کتابی که خواندیم چتر تابستان بود، از لیزا گراف؛ هفته‌ی پیش و جمعه‌شب، تحلیلش کردیم. فاطمه نعمتی در وبلاگش، از کتاب‌های کودک و نوجوانی که در قرنطینه خوانده و می‌خواند، حرف می‌زند و می‌نویسد. دنیای بچه‌ها جادویی و زیباست. و ادبیاتشان هم می‌تواند اثرگذار و درخشان باشد.

 

 

چتر تابستان، یک رمان نوجوانانه و یا حتی بزرگ‌سالانه است. آنی ریچاردز ده‌ساله به طور وسواس‌گونه‌ای از بیماری‌ها و مرگ می‌ترسد. یک خراشیدگی کوچک دست، ممکن است چرک کند تا آنجا که مجبور شوند دستش را قطع کنند و او بمیرد. علت بی‌خوابی‌اش احتمالا بیماری بی‌خوابی آفریقایی است البته دکتر‌‌ یانگ هم باید تایید کند. و تب، بی‌شک نشانه‌ی بیماری ابولا است. در این صورت کسی نمی‌تواند نجاتش دهد.  چیزهای تهدیدکننده‌ی دیگری هم وجود دارند که او باید حواسش را جمع کند تا گرفتارشان نشود. مثل تصادف با دوچرخه، البته بی دوچرخه هم ممکن است این اتفاق بیفتد. برای همین است که او همیشه کلاه ایمنی‌‌ سرش می‌کند. یا حتی یک هات‌داگ. او وصیت‌نامه‌اش را اینطور شروع می‌کند: « من، آنی ریچاردز، در صورتی که از بیماری تب زرد یا هر چیز خطرناک دیگری بمیرم، تمام وسایلم را به این افراد می‌دهم...» در حالی که بزرگ‌ترهایش سعی دارند به او بفهمانند که افسرده شده، خودش باور دارد که فقط محتاط است. این کلمه را هم از لغت‌نامه‌ی دکتر یانگ یاد گرفته یعنی کسی که مراقب مشکلات و خطرات احتمالی است!

آنی دختر باهوشی است و به جزئیات خیلی دقت می‌کند. مثلا می‌تواند تشخیص دهد که نگاه اطرافیان به او، نگاه برادر‌مرده است یا یک نگاه معمولی. راستی در همسایگی آن‌ها، یک خانه‌ی عجیب هم وجود دارد. یک خانه‌ی خیلی عجیب. خانه‌ی اشباح! که ساکن جدیدش، یک خانم پیر است و...

آنی داستانش را لابلای توصیفات و تشبیهات اغراق‌آمیزی که فقط از یک بچه‌ی ده‌ساله بر‌ می‌آید تعریف می‌کند. و دیالوگ‌ها، دیالوگ‌هایی که تماما در خدمت داستان هستند. چتر تابستان، داستان آنی است و مواجهه‌‌‌ی او با اندوه. اندوه از دست‌دادن برادرش جرد. 

رمان را دوست داشتم. و از هنر نویسندگی لیزا گراف لذت بردم. 

 

• چتر تابستان

• نوشته‌ی لیزا گراف

• ترجمه‌ی نیلوفر نیک‌زاد

• ۱۸۰ صفحه

• نشر پیدایش

• قیمت نسخه‌ی چاپی: ۲۰هزار تومان

• قیمت نسخه‌ی الکترونیکی در طاقچه: ۵۱۰۰ تومان

(در طاقچه‌ی بی‌نهایت موجود است.) 

 

+ بهونه‌ای به اسم "چتر تابستان"

 

گلاویژ | ۱۹ تیر ۹۹، ۰۵:۵۵ | نظر بدهید
مترسک ‌‌‌‌‌
۱۹ تیر ۹۹ , ۰۸:۱۲

خیلی ساله کتابی تو این ژانر نخوندم، واجب شد بخونمش پس 😊

پاسخ :

آره خوبه. من فکر کنم ده‌سالی بود که ازش فاصله‌ گرفته بودم ولی خب انگار هنوزم این ژانر می‌تونه برام جذاب باشه. خصوصا الان که درگیر درسامم و وقتم کمه و تفریح خاصی ندارم. خوندن یه کتاب نوجوانِ کم‌حجم جایزه‌ی خوبی برای اوقات استراحتم می‌تونه باشه:) 
یاسمین
۱۹ تیر ۹۹ , ۰۹:۰۴

حتما میخونمش...بنظرم خیلی جالبه❤

پاسخ :

چه خوب:**
بانوچـه ⠀
۱۹ تیر ۹۹ , ۰۹:۵۶

با این توضیح و معرفی‌ای که شما نوشتی، خوندنش واجب شد. :)

پاسخ :

اوه چقدر خوب:) طاقچه‌ هم داره قفسه‌ی کودک و نوجوانش رو سنگین‌تر می‌کنه و تا اونجایی که بررسی کردم، کتابای خوب زیادی توش پیدا می‌شد. اگر چیزی تو این ژانر خوندی خوشحال میشم بهم معرفی کنی:**
فرشته ...
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۲:۴۱

وقتی من هستم که مسابقه‌ی کدوم نثرش سنگین‌تره راه میندازین بعد که من نیستم نوجوان انتخاب می‌کنین کیف می‌کنین؟ تک‌خورها :/

 

+ خیلی کتاب نوجوان نخوندم، فکر کنم تجربه‌ی جالبی باشه خوندنش، مرسی :)

پاسخ :

تازه خبر نداری تو فهرست اون هفته سه تا کتاب نوجوان بود نمی‌دونستیم به کدومش رأی بدیم:))) نچ نچ...به ما هم میگن رفیق آخه؟

+ من راهنمایی که بودم زیاد خوندم البته اون‌ موقع تنوع و کتاب‌های خوب کمتر بود. الان آثار بهتری ترجمه می‌کنن و نویسنده‌های خودمونم‌ تو این ژانر پیشرفت کردن. ادبیات کودک‌ و نوجوان واقعا جذابه:) امیدوارم خوشت بیاد:**
جوزفین مارچ
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۵:۳۶

وااای خدای من:)) یعنی با هم قرار می‌ذارین و کتاب کودک و نوجوان می‌خونین؟ رویایی‌تر از این امکان نداره اصلا :'))))

پاسخ :

راستش با کودک و نوجوان شروع نشد دوره‌ی هم‌خوانی‌مون:) در واقع هر هفته یکی از اعضا، فهرست پیشنهادیش رو می‌فرسته تا انتخاب کنیم و در نهایت کتابی که بیشترین رای رو بیاره می‌خونیم. سلیقه‌ها تقریبا متفاوته. و هر بار داریم میریم سراغ یه ژانر جدید:) و می‌دونی به نظرم خیلی شگفت‌انگیزه که یه کتاب متفاوت و خارج از سلیقه‌ات رو بخونی، با یه نویسنده‌ی جدید و آثارش آشنا بشی و ببینی عه چقدر خوبه و بعدشم تحیل‌های بچه‌ها رو بشنوی و بتونی یه جمع‌بندی خوب ازش داشته باشی. 
توی دوره،  کتاب علمی‌تخیلی خونده بودیم ولی رمان نوجوان نه. برای همین هفته‌ای که نوبت پیشنهادات من بود از ادبیات کودک و نوجوان، چندتا کتاب انتخاب کردم که انتخاب نهایی شد این کتاب و بعد از اتمامش بچه‌ها راضی بودن و دوستش داشتن. آممم، فکر کنم ادامه‌اش بدم. و بعد از سال‌ها بازم از ادبیات نوجوان بخونم:) 
سایه سین
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۵:۵۲

خوندن کتاب های کودک نوجوان خودش یه دنیای دیگه ایه:) دنیایی سرشار از لذت. من که عاشقشم.

و البته ظاهرا با این توصیفاتی که از آنی گفتی خیلی بی شباهت به من نیست:) چون من هم برای کوچک ترین دردهای بدنی بدترین احتمالات را در نظر می گیرم:))))

پاسخ :

بی‌شباهت به منم نیست:)) و جالب اینجاست که فکر می کردم عادیه، تا اینکه چند روز پیش این پست حسنا رو خوندم: کلیک
فاطمه :)
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۶:۱۳

من تازه تو همین دوران قرنطینه، خوندن کتاب کودک و نوجوان رو شروع کردم. «هستی» و «زیبا صدایم کن» از فرهاد حسن‌زاده رو خوندم. «سنجاب ماهی عزیز» از فریبا وفی هم خریدم که حالا نخوندم. حدس بزن کتاب بعدی چیه؟ با این معرفی‌ای که شما نوشتی؛ حتما «چتر تابستان».  ؛-*

 

 

پاسخ :

آقای حسن‌زاده‌ی عزیز*_* چقدر با داستان‌‌های کوتی‌‌ کوتیش که اون‌وقتا تو مجله‌ی سروش‌ کودکان چاپ می‌شد خاطره دارم. مرسی که معرفی کردی کتابای دیگه‌اش رو، نشان‌دار کردم که سر فرصت بخونمشون:*
تعریف سنجاب‌ماهی عزیز رو زیاد شنیدم. فریبا دیندار وبلاگ‌نویس خوبیه و به نظرم کتابشم خوندن داره:) چرا نخوندیش آخه؟ آیا می‌دانستی که چاپش تموم شده و فعلا تو سایتشون ناموجوده و ما باید صبر کنیم تا مجدد چاپ بشه؟:)
[چشم‌های قلبی قلبی]
سایه سین
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۷:۲۵

رفتم خوندم پستش رو:) با این توصیفات پس منم هایپوکوندریا دارم.

پاسخ :

ای بابا، همدردیم پس:))
فاطمه :)
۱۹ تیر ۹۹ , ۱۹:۴۵

آره من «هستی» رو خیلی دوست داشتم. 

+موقع نوشتن فریبا دیندار حواسم به این بود که ننویسم وفی ولی مثل اینکه نوشتم وفی. :/ نه واقعا :`-/ کتابشون رو هم نخوندم چون تازه خریدم. 

فرهاد حسن‌زاده رو نوشته بودم مراد فرهاد‌پور بعد شد حسن فرهادزاده. ولی آخرش درست نوشتم. خلاصه هر کس حواس منو دید بفرستش خونمون لطفا.  :)) 

 

پاسخ :

من رو هم دیشب فرستادن برم شیر بخرم‌ و‌ هزار بار تاکید کردن که پگاه نخر.‌ موقع خرید حواسم بود که پگاه نخرم و فکر می‌کنی با چی برگشتم خونه؟ بله با شیر پگاه:/
حواس خودم رو که پیدا کردم می‌گردم حواس تو رو هم پیدا می‌کنم فقط آدرس لطفا:))
هلما ...
۱۹ تیر ۹۹ , ۲۱:۳۸

خیلی دوست دارم برنامه کتابخونی مون رو ^__^

اعتراف میکنم که کتاب این هفته که پیشنهاد خودمه خیر سرم نخوندم.🙈

کتاب خوبی بود. :)

پاسخ :

منم همین‌طور*_*
یه چیزی بگم منم‌ نخوندم هنوز، ولی می‌رسونم‌خودم رو:)
اوهوم،‌ منم دوستش‌‌ داشتم:)
یاسمن مجیدی
۱۹ تیر ۹۹ , ۲۱:۵۹

معرفی کتاب رو چه دوست داشتم. بازم برامون بنویس. و البته امیدوارم این کتاب رو بخونم

پاسخ :

مرسی یاسمن
در‌ خلال کتاب از داستان شارلوت‌عنکبوته هم حرف زده شد و وقتی اون قسمت‌ها رو می‌خوندم همش به یادت بودم مرسی که معرفیش کردی و‌ خوندمش:*
یاسمن مجیدی
۲۰ تیر ۹۹ , ۱۴:۵۲

جدی میگی؟وای چه جااالب

پاسخ :

آره برای خودمم خیلی جالب بود:) و به نظرم خوب به هم مرتبطشون کرده بود.
yasna sadat
۲۰ تیر ۹۹ , ۲۰:۲۴

خیلی کیف کردم باهاش ممنون بابت معرفییش😊

پاسخ :

مرسی یسنا:* کتاب پیشنهادی تو هم خیلی خوب بود و بهم فهموند که نباید با خوندن یه اثر ضعیف از یه نویسنده، بقیه‌ی کاراش‌ رو‌ قضاوت کنم:)
nobody ..
۲۱ تیر ۹۹ , ۱۴:۰۹

من اینو چند سال پیش خوندم و واقعا یکی از قشنگ ترین هاست :)) از لیزا گراف کلاف پر گره و چیزی درباره جرجی رو هم خوندم ولی این یه چیز دیگه بود واقعا. اگه کودک و نوجوان دوست داری، کتابایی توی همین ژانر چتر تابستان، "یکی برای خانواده ی مورفی" و "اپل و رین" رو خوندم و دوستشون داشتم :)

پاسخ :

لیزا گراف نویسنده‌ی پرکاریه، امیدوارم بازم بتونم ازش بخونم. 
یکی برای خانواده‌ی مورفی رو نشان‌دار کردم ولی اپل و رین رو نشنیده بودم. الان گوگل کردم دیدم از کتابای هوپاست*_* خیلی مرسی که معرفی کردی:* اگه بازم کتاب نوجوان خوبی خوندی خوشحال میشم به منم معرفی کنی:)
نسرین ⠀
۲۲ تیر ۹۹ , ۱۲:۰۷

خیلی مرسی که بهمون معرفی کردی. من خیلی حالم خوب شد باهاش.

پاسخ :

چه گلاویژ خوشحال‌تری میشم وقتی می‌بینم دوستش داشتین:*
x
۲۲ تیر ۹۹ , ۲۲:۰۰

یه سوال : سلیقه مستر رو سلیقه کتابخوانیت تاثیری گذاشته ؟

پاسخ :

آمممم فکر نمی‌کنم به اون صورت. کتاب‌ها و رمان‌های کودک و نوجوان رو تا قبل از دبیرستان هم می‌خوندم. 
ولی نمی‌گم بی تأثیر هم بود، مرتب ازم می‌خواد که براش از روی طاقچه قصه بخونم و تصویر‌ کتاب‌ها رو بهش‌ نشون بدم. فکر می‌کنم چندماه بی‌وقفه کتاب خردسال خوندن و بالا و پایین کردن قفسه‌ی کودک و نوجوان طاقچه، علاقه‌ی گذشته‌ام رو احیا کرده:)
nobody ..
۲۳ تیر ۹۹ , ۱۹:۴۲

*خنده ی شیطانی* (وی از آن هاست که با کتاب نوجوان زندگی می کند)

بام نشینان، بیرون ذهن من، هفت تا هفت تا، باد نه بادی، کبوترهای وحشی، درخت دروغ، فعلا خوبم، ماجرای عجیب سگی در شب، روز بعد از معمولی بودن دنیا، کوچک اندازه فیل، با کفش های دیگران راه برو، گنجشک استخوانی و... نه دیگه همینا D: بهترین کتابای نوجوانی که خوندم همینا بودن.

پاسخ :

چه زندگی قشنگی داری پس:))
وایسا وایسا، آروم بگو یادداشت کنم:)
فقط کتاب ماجرای عجیب سگی در شب رمانه یا نمایشنامه؟ یه نسخه ازش تو طاقچه هست که نمایشنامه‌ ست و نوشته‌ی سایمون استیونزه. جدا از اون، انگار یه رمان با این اسم هست که نویسنده‌اش مارک هادونه. تو کدومش رو خوندی؟
دامنِ گلدار
۲۳ تیر ۹۹ , ۲۰:۱۵

من هی اومدم عکس جلد رو دیدم، دلم خواست بخونم، بعد دوباره حواسم رفت به عکس جلد و رفتم :) 

همیشه فکر میکردم کتابهایی که تو اون سن‌ها میخوندیم ایده‌آلگرایانه و بی‌دغدغه است. (البته‌‌ اینطوری نبود، فقط انگار دیگه باور نکردم قهرمان‌ها بچه‌ها باشند) ولی چند سال پیش میخواستم برای یک‌ دخترک سیزده ساله فامیل کتاب بخرم، افتادم تو این کار و دیدم نه، موضوع‌ها واقعیند و راهکارها برای وقتی که آدم احساسات حل‌نشده‌ای داره که از بچگی تا بزرگی مونده و توجهی ندیده، عالیند. یکی رو نگه داشتم اول خودم خوندم بعد دادم بهش!

امیدوارم چتر تابستان رو زودی تهیه کنم و بخونم. مرسی بابت معرفی. :))

پاسخ :

خب به نظر من، عکس جلد می‌تونست جذاب‌تر و بهتر هم باشه:)

یادمه تو اون سن، زیاد می‌خوندم این‌ کتاب‌ها رو. البته اون‌موقع آثار ترجمه در این ژانر محدود بودند و تنوع الان رو نداشتن. ولی همونا هم خوب بودند. ذهنم رو درگیر می‌کردند. طوری که بارها با شخصیت‌هاشون همزادپنداری کردم، غمگین شدم و حتی گریه کردم.
انتخاب کتاب برای بچه‌های ۱۲تا ۱۴ ساله سخته واقعا. بس که ملغمه‌ای از احساسات متفاوتن توی اون سن. 
منم وقتی برای پسردایی نه ساله‌ام، رمان کودک می‌خریدم اول خودم می‌خوندمش:)
خواهش می‌کنم:*
دامنِ گلدار
۲۳ تیر ۹۹ , ۲۱:۳۹

این کتابها رو خریدم برایش به انگلیسی، نگاه کردم همه هم ترجمه شدن الان :))

بیرون ذهن من از شارون دریپر

تابستان دیوانه از ریتا ویلیامزگارسیا

زندگی پشت و رو از تاینها لای

 

سومی رو خیلی دوست داشت. دومی اونی بود که نگه داشتم بخونم، از اولی فیدبکی ندارم، موضوعش کمی ناراحت‌کننده است، هیچوقت نشد درباره‌ش بپرسم ازش. ولی دوست دارم اون دوتای دیگه رو هم بخونم.

پاسخ :

اولی رو قبلا توی طاقچه دیده بودم و اتفاقا توی فهرست پیشنهادی nobody هم هست:)
دومی و‌ سومی رو اصلا نشنیده‌بودم. سرچ کردم و معرفی‌‌هاشون رو خوندم. بیرون ذهن من، موضوع متفاوتی داره. نمونه‌ی کتاب دوم رو بارگیری کردم و دو فصلش رو خوندم الان. و سومی، فکرش رو نمی‌کردم از نشر ققنوس باشه. از این انتشارات، آثار تألیفی خونده بودم بیشتر. هر سه رو یادداشت کردم که بعدا سفارش بدم و بخونم. خیلی مرسی از پیشنهادهای خوب و جذابت:*
nobody ..
۲۵ تیر ۹۹ , ۲۲:۰۵

رمانش رو خوندم من، همونی که مارک هادون نوشته. :)

پاسخ :

آاا، مرسی:)
یاسمین زهرا غریب
۲۶ مرداد ۹۹ , ۱۷:۴۲

من امروز از طاقچه این کتاب رو خوندم.اولین تجربه ام تو طاقچه بود.چون خیلی عادت ندارم که pdf کتابی رو بخونم.

همیشه کتاب فیزیکی رو ترجیح میدادم...

اما دوستش داشتم.

کتاب خوبی بود...

کلی چتر باز دارم😉

پاسخ :

خوش‌حالم که دوستش داشتی:**
سایه نوری
۲۹ مرداد ۹۹ , ۱۹:۵۹

دلم میخواد این کتاب رو فقط به خاطر اون جمله ی آنی به جزییات خیلی دقت میکند.. بخونم،، چون منم عاشق جزییاتم.. 

پاسخ :

منم عاشق جزئیاتم، بزن قدش:))

+اسمتون رو که دیدم یاد یکی از دوستام افتادم که اتفاقا بلاگره و هم‌نام شما:) 
خوش اومدی*_*
سایه نوری
۰۵ شهریور ۹۹ , ۱۰:۱۱

🙌

😊😊

پاسخ :

:**
فِ.نعمتی
۱۰ شهریور ۹۹ , ۰۰:۴۵

شاید باورت نشه ولی من این پستت رو الان دیدم و چقدر به خودم توپیدم که وبلاگ‌خوانیم کم شده و دیر به شماها سر می‌زنم یا خاموشم و حرفی نمی‌زنم. اُف بر من :))

این کتاب توی فهرستم بود ولی حالا که تو گفتی و این معرفی فوقِ جذاب رو نوشتی همین شهریور می‌خونم. پینوکیو رو تموم کنم سراغ این کتاب می‌رم :)

 

و از اینکه کلی از کتاب‌ها رو هنوز معرفیشونو ننوشتم در وبلاگ، باز هم به خودم توپیدم الان :))

 

پاسخ :

فکر کنم تو هم مثل من مرداد شلوغی رو پشت سر گذاشتی:) من که وبلاگ هم نمیومدم این مدت چه برسه به وبلاگ‌خوانی. شکر که بازم هستیم و می‌تونیم بخونیم و بنویسیم:)

وقتی در حال خوانش چتر تابستان بودم حس می‌کردم اندوه آنی انگار اندوه منم هست و یه جاهایی باهاش اشک هم ریختم...

موافق این توپیدنت هستم:)) من هنوز منتظر معرفی کتاب‌های مردادتم و اون‌ روز به خودم می‌گفتم نکنه قراره از معرفی بعضی‌هاشون چشم‌پوشی کنه-_-
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان