زن، سرم را روی یکپاش گذاشته، خم شده و انگشتهاش را لای موهام یله داده به جستوجو. کف دستش هنوز عطر زردچوبهی دیشب را میدهد که سخاوتمندانه، مشت کرده و ریختهبود روی میگوها. منِ قدردانِ بودناش، خوشخوشک و لرزان در آینهی پشت شانهام، چشمها را خمار کردهام و خطِ پلک تازهای را تمرین میکنم. مطابق دستورالعمل: از انحنای بیرون به سمت برگی چشم. زن میان شخمزدنهاش، به زخمهی صورتیِ زیر موهام که میرسد پوستهی نازک ملتهبام را با نرمهی انگشت نوازشی میدهد و برایم با لهجهی آفریقایی، قصیدههای سومالیایی میخواند. یکباره جوهر سیاه روی پلک چشمام پخش میشود و لکه میاندازد. اولین باریکهی نور صبح از درز پردهها نشت میکند روی موخورههام. برشی از انگشتهای زن. پوست نازک و شیشهای پشت دستش. و جای سوختگی دیشب از پشنگ روغن داغ. همهچیز در آینهی کوچک شانهام پیداست. جز صدای زن که ریتم میگیرد و زمزمهوار میخواند: «سومالیّا، ســو مـــا لی یا، یا خورا، سومالیّا، دینگه مَر، دینگه ما رُ، سومالیّا، سومالی...»
دچارِ فیشنگار
۲۶ بهمن ۹۸ , ۱۶:۳۱
۲۶ بهمن ۹۸ , ۱۶:۳۱
بعضی مطالبتون رو باز میکنم :) و میخونم اگه حسش باشه
تحت تاثیر متن قبلتری بودم! اون اعتیاده شوهر به تی وی
+باید برم چک کنم ببینم اگه واقعا اولی بوده باشه میگم
دچارِ فیشنگار
۲۷ بهمن ۹۸ , ۰۸:۲۵
۲۷ بهمن ۹۸ , ۰۸:۲۵
نه عامو منظورم دو تا مطلب قبلتره
http://shade.blog.ir/1398/11/04
اینو میگم :) چه ذوقی کرد
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
درباره من
بالاخره یکروز از خواب بیدار میشوم و میبینم مرده ام، و درحالیکه آفتاب بر پردههای اتاق کارم میرقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دستنوشتههایم از من میپرسند: «ما چه خواهیم شد؟»
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
موضوعات
پیوندها