در حسینیهی حاجیه نبات خانم نشستهایم. زن تقریبا شصتسالهای که گیسو صدایش میزنند کمی آنطرفتر از ما نشسته و دارد برای دختری یا زنی دفع چشم نظر میکند. آنهم با گره زدن روسری سیاه! گیسو زن چاقوچلهی قشنگی ست با پوستی تیره. خالکوبیِ سبز روی چانهاش هم خیلی خیلی اصیل است. هیچ بهانهای ندارم برای نزدیک و همصحبت شدن با او و این غمگینم کرده. جدی جدی دلم میخواهد با او دوست شوم!
مهدی
۱۴ مهر ۹۸ , ۱۵:۲۲
۱۴ مهر ۹۸ , ۱۵:۲۲
دقیقا مساله همینه. هم سن و سالای خودمون ممکنه راجع بهمون فکر کنن( که نمیکنن ، مثلا شما چقدر به رفتار بقیه فکر میکنید و یادتون میمونه؟ ) ولی کسایی که سنشون بیشتره تقریبا هیچ اهمیتی نمیدن :)) از روی تجربه میگم. من خودمم با این موضوع مشکل دارم تاحدی ولی یه چیزایی یاد گرفتم که کار هم میکنه. مثلا یه سوال بپرسید و بخواید یه چیزی رو توضیح بده یا از همین کارایی که میکنه بخواید براتون بکنه. یا تعریف کنه قدیما چجوری بود. سوالای باز که جوابش زیاد باشه و شما لازم نباشه کار زیادی بکنید :) باور کنید جوابه
MIS _REIHANE
۱۸ مهر ۹۸ , ۱۸:۲۳
۱۸ مهر ۹۸ , ۱۸:۲۳
ب نظرم برو از یه زیبایشش تعریف کن.واقعا جواب میده.البته ن اینطوری ک هندونه بزاری زیر بغلش.واقعا از ی چیز واقعیش تعریف کن.معجزه میکنه
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
درباره من
بالاخره یکروز از خواب بیدار میشوم و میبینم مرده ام، و درحالیکه آفتاب بر پردههای اتاق کارم میرقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دستنوشتههایم از من میپرسند: «ما چه خواهیم شد؟»
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
موضوعات
پیوندها