رعد و برق می زند و من از ترس در خودم مچاله می شوم...
هر بار که آسمان نعره می زند خاطره ی آن روزِ نحس در لابلای ذهنم دوباره جان می گیرد، جوانه می زند، شکوفه می دهد.
.
.
فریاد رعدوبرق و جیغ فائزه در هم می آمیزند و در گوش هایم می پیچند ...
دوازده سال گذشته ست، نمی دانم پاییز بود یا زمستان، می دانم که صبح بود و حوالی ساعت نه شاید هم ده، باران شلاقی می بارید و قسمت شیب دارِحیاط مدرسه آب گرفته بود. چند دقیقه قبلش مدرسه را تعطیل کرده بودند، همگی منتظر بودیم، یکی از بچه ها که نزدیک در کلاس نشسته بود فائزه را صدا کرد و گفت آمدند دنبالت... بعضی ها با آه گفتند خوش به حالش... دو دقیقه ی بعد وقتی از کلاس بیرون رفت و داشت چترش را باز می کرد رعدوبرق زد و دستش را خشک کرد.!
دوازده سال گذشته ست اما هر بار که رعد و برق خودی نشان می دهد، آن صحنه ی تلخ در لابلای ذهنم جان می گیرد، جوانه می زند، شکوفه می دهد و می آید جلوی چشمانم، خودی نشان می دهد و می رود، من هم به ناچار به گوشه ی اَمنی می خزم که مبادا صاعقه ای چیزی خشکم کند!
باران یعنی تو برگردی
۰۴ آذر ۹۶ , ۱۶:۴۰
گاهی اوقات
این دردهامون نیست که باعث رنج میشه
فکر های منفی
باعث میشه همه چیز بدتر به نظر بیاد
یادت باشد که :
اگر دنیایت کوچک باشد همه را بزرگ می بینی
غم ها هر کدام برایت دیواری میشوند که جلوی تو و خوشبختی ات را سد میکنند.
غصه ها همانند دیوها در افسانه ها میشوند و تو را به وحشت می اندازند.
اما اگر دنیایت بزرگ باشد و با نگاهی زیبا به دنیا بنگری تمام غم ها و غصه ها برایت کوچک میشوند.
۰۴ آذر ۹۶ , ۱۶:۴۰
گاهی اوقات
این دردهامون نیست که باعث رنج میشه
فکر های منفی
باعث میشه همه چیز بدتر به نظر بیاد
یادت باشد که :
اگر دنیایت کوچک باشد همه را بزرگ می بینی
غم ها هر کدام برایت دیواری میشوند که جلوی تو و خوشبختی ات را سد میکنند.
غصه ها همانند دیوها در افسانه ها میشوند و تو را به وحشت می اندازند.
اما اگر دنیایت بزرگ باشد و با نگاهی زیبا به دنیا بنگری تمام غم ها و غصه ها برایت کوچک میشوند.
فرشته ...
۰۷ آذر ۹۶ , ۰۸:۵۲
چندین سال پیش(من یادم نیست البته) پسره همسایه ی ما رو تو حیاطشون رعد و برق زد و مرد.
۰۷ آذر ۹۶ , ۰۸:۵۲
چندین سال پیش(من یادم نیست البته) پسره همسایه ی ما رو تو حیاطشون رعد و برق زد و مرد.
اون دو روز بارون خیلی رعد و برق های شدیدی داشت البته شهر شما علاوه بر رعد و برق بارون خیلی خوبی هم زد:)
انگور ...
۱۰ آذر ۹۶ , ۱۴:۵۰
اصلا این پست و کامنت فرشته... رو که خوندم کاملا برام منطقی شد که چرا از رعد و برق میترسم :/
۱۰ آذر ۹۶ , ۱۴:۵۰
اصلا این پست و کامنت فرشته... رو که خوندم کاملا برام منطقی شد که چرا از رعد و برق میترسم :/
Nelii 💉📚
۱۳ آذر ۹۶ , ۱۹:۳۶
چند سال پیش هم یکی از فامیل های دورمون رو تو صحرا رعدوبرق زد و مرد:/
۱۳ آذر ۹۶ , ۱۹:۳۶
چند سال پیش هم یکی از فامیل های دورمون رو تو صحرا رعدوبرق زد و مرد:/
اما من عاشق صدای رعدو برقم،عاشق تگرگ و بارون و برف*___*
✿ ✘::. چکاپ .::✘ ✿
۱۲ اسفند ۹۶ , ۰۹:۳۸
سلام و درود ...
همان طور که هر آمدنی آمدن نیست ، هر رفتنی هم رفتن نیست
۱۲ اسفند ۹۶ , ۰۹:۳۸
سلام و درود ...
همان طور که هر آمدنی آمدن نیست ، هر رفتنی هم رفتن نیست
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
درباره من
بالاخره یکروز از خواب بیدار میشوم و میبینم مرده ام، و درحالیکه آفتاب بر پردههای اتاق کارم میرقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دستنوشتههایم از من میپرسند: «ما چه خواهیم شد؟»
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
حسین رسولزاده
.
.
گلاویژ نام ستارهای ست که در شبهای تابستان نمایان میشود؛ ستارهی سهیل.
موضوعات
پیوندها