شهریور مثل سیِ اسفند بی وقت ترینه، خنگ و خنک و پر از بدو بدو ها و خبرای خوبه، بوی لوازم تحریر میده، بوی دفترِ تازه، بوی لباسِ فرم، بوی هیجان ریز ریزِ خاطره، آخرین کنار دریا رفتن و جیغ جیغ کردنا و خوش گذروندن، اینکه معلوم نیست کی شروع و کی تموم میشه.
شهریور خطِ وصلِ نفسای آخرِ تابستون به پاییزه، مرزِ بی وقتی.
حالِ خوش:)
_____________________________
از امروز تا آخر هفته ی آینده کلاسای صبح کنسله و آموزشگاه خلوت، هیشکی هم نمیاد فقط منو خانوم میم باید بیایم، فضا ساکته و آروم ولی خب چون دو هفته مونده به مهر و کارا زیاده یه کم سرمون با پرونده ها و کارای تبلیغات کلاسا شلوغ شده
میز من هم اکنون:|
ده روزه که حقوق ماه قبلمو گرفتم، باورتون میشه روزی که گرفتم هیچ ذوق و شوق و هیجانی براش نداشتم؟ با اینکه اولین حقوقم بود و همیشه تو خیالم واسه اولین حقوقی که قرار بود بگیرم کلی برنامه داشتم ولی همش یادِ سختیای ماه اول و اذیتای خانوم الف سین میفتادم و هیجانی برام نمی موند، فکر کنم مامانم بیشتر ذوق کرده بود برام، هی میومد می گفت چه حسی داری اولین حقوقتو گرفتی؟ برای اولین بار حس مستقل بودن داشتی؟ و کلی ذوق می کرد برام که چه زود بزرگ شدم :) ولی خودم هیچی، تنها کاری که فقط کردم این بود که یه برگه برداشتم و تمام مخارج این ماهمو یادداشت کردم و براشون پول گذاشتم کنار، یه سری مخارج ضروری برام پیش اومد تو این ماه که نمی خواستم بابتشون از خانواده پولی بگیرم به خصوص الان که خودم دستم تو جیبمه واسه همین چیزی واسه پس انداز نموند البته یه مقدار کمی موند که اونو همین روزا قراره آتیشش بزنم بره، می خوام باهاش یه چیزی بگیرم که یادگاری برام بمونه و اگه خدا بخواد شصت هفتاد سال دیگه اگه زنده باشم به نوادگانم نشون بدم و بگم اینو با اولین حقوقم برا خودم گرفتم بعد تعریف کنم که مثلا اون موقع ها پول ایران خیلی ارزش داشت من اون موقع ماهی n تومن حقوق می گرفتم که نسبت به ساعت کاری که روزی سه ساعت بود حقوق خوبی بود اونا هم بخندن و باورشون نشه که ما یه زمانی با این مقدار پول خرجمونو درمیاوردیم و بگن nتومن؟ اینکه پول یه آدامس خرسیه منم متاسف بشم و بگم حق دارین باور نکنین، ما هم یه زمانی مادربزرگمون می گفت خونه شو هزار تومن خریده باور نمی کردیم... هعی روزگار پشمال