._134_. روزنی از فروردین نودوشش

 

سه نفر بودیم. صبح تا ظهر، میان کوچه‌های کهنه‌سال پرسه زده‌بودیم. نبش یکی‌ از کوچه‌ها ایستاده‌ بودیم به تماشای بساط یک‌ دست‌فروش که تزئینات دریایی می‌فروخت. یک‌ برگه هم چسبانده بود بالا سر اجناس که [به ما دست نزن]. من‌ اما دست زدم‌. یواشکی ترتیبشان را بهم ریختم. نه تذکری شنیدم. نه چشم غره‌ای دیدم و نه هیچ. ساعت‌ها بعد، عمارت‌ها را دیده بودیم و در بالکن تجارت‌خانه‌ی ایرانی به نوبت عکس انداخته بودیم. سخت راه رفته‌ بودیم. خسته بودیم. من کمی بیشتر. آن‌ها تند قدم برمی‌داشتند. من پاکشان تعقیبشان می‌کردم. چند متری از دخترها عقب افتاده‌ بودم که اول، در را دیدم بعد این‌ میز بلاتکلیف را در برابرش. ایستادم و نگاهش کردم. شبیه هم بودیم. هر دو جا مانده‌ بودیم.

گلاویژ | ۲۷ مرداد ۹۸، ۱۷:۳۷ | نظر بدهید
pary daryayi
۲۷ مرداد ۹۸ , ۱۷:۴۰

اومدم بنویسم چقدجای این کپشن خالی بود تو صحفه اینستاگرامت دیدم کپشن اونجام همینه و من چقد حواسم نبود(:!عکسو دوست دارم..

پاسخ :

حالا جالبه وقتی ایستادم عکس رو بگیرم یکیشون برگشته‌بود عقب و دستم می‌کشید که ول کن بابا:) عکس میز کهنه می‌خوای چیکار:))) خبر نداشتن چه دلی از من برده همین میز خسته‌ی کهنه^__^
فرشته ...
۲۷ مرداد ۹۸ , ۱۷:۵۸

دارم فکر میکنم که تو چطوری این فضاها رو برای عکاسی پیدا میکنی و این عکس‌های خوشکل رو میگیری اخه؟ چرا به پست من نمیخورن؟  #حسود_خودتی :دی

 

پاسخ :

بس که فضولم و کله می‌کشم همه‌جا:))
شایدم تو باید به پست اونا بخوری:دی
فرشته ...
۲۷ مرداد ۹۸ , ۱۸:۰۴

در اولین فرصت میام شریک فضولی‌هات میشم، گفته باشم :دی

نکته‌ی دومت بسی تلنگر سنگینی بود واقعا :))

 

پاسخ :

فقط کفش فولادین پات کن که فضولی‌های من ساعت‌ها طول می‌کشه خواهر:))

فرشته ...
۲۷ مرداد ۹۸ , ۱۸:۱۵

باشه :))

پاسخ :

در جواب "باشه" چی باید گفت؟
خب چون شعر دوست داری برات شعر می‌نویسم:

[ عشق ستبرتر از فراموشی‌ست
نحیف‌تر از یادآوری
نادرتر از رطوبت موج
شایع‌تر از ناکامی
مجنون‌ترین و ماه‌وارترین است.]

| ادوارد استیلن کامینگز |

لاله :)
۲۷ مرداد ۹۸ , ۲۰:۳۴

چه عکس قشنگیه:)

پاسخ :

شما قشنگ می‌بینی:)
هیوا جعفری
۲۷ مرداد ۹۸ , ۲۱:۲۰

عکس خیلی قشنگیه :) چه روز خوبی

پاسخ :

اوهوم، خوب و خاطره‌انگیز :)
MIS _REIHANE
۲۸ مرداد ۹۸ , ۰۷:۱۶

میزه چه منتظره.انگار ذوق کرده(:

 

پاسخ :

جامونده‌ها همیشه منتظرن، مگه نه؟:))
صبورا کرمی🦄
۲۸ مرداد ۹۸ , ۰۷:۵۹

وی لبخند زنان صحنه را ترک می کند😁

پاسخ :

همیشه خندان باشی جانم:)
Nelii 💉📚
۲۸ مرداد ۹۸ , ۱۱:۰۱

چقدر به قلمت حسودی میکنم دخترجان:)))

ماندگار باشی:*

پاسخ :

نلی؟ قلم منو تو داره مگه؟:)))
همچنین تو*:
tiara .n
۲۹ مرداد ۹۸ , ۱۴:۱۲

پست اینستاتو که دیدم دلم گرفت

خیلی قشنگ بود☹️☹️

پاسخ :

می‌فهمم:(
قشنگ دیدی:*
مهیار حریری
۳۰ مرداد ۹۸ , ۱۳:۳۰

چه نگاه خلاقی!

اگر من بودم بی تفاوت از جلوی میز میگذشتم :/

پاسخ :

مرسی:)
خب در ۹۹درصد مواقع هممون این نگاه بی‌تفاوت رو داریم:)
یاسمین زهرا غریب
۳۱ مرداد ۹۸ , ۰۰:۵۸

منم جا موندم...

شایدم جا گذاشته شدم...

پاسخ :

فرقی می‌کنه مگه؟
لیمو جیم
۳۱ مرداد ۹۸ , ۱۶:۲۰

زیبا بود این پست.دوست داشتم:*

پاسخ :

چه‌قدر خوب:*
MIS _REIHANE
۰۷ شهریور ۹۸ , ۱۵:۰۶

دقیقا (:  اون تاریکی چشاشون تو لحظه های نا امیدی فقط با صدای یه ترقه!روشن میشه و باز هم امیوار.

مثه این میزه رو تو شوش دانیال که ایتساده بودیم صبوه بخوریم ته پارک پشت سر سره ها،تو بدن یه درخت خیلیییییییییییی بزرگ و قدیمی دیدم.چقد جالب بود.

پاسخ :

خب اون میزِ منتظر نبوده. انگار از هراس چیزی پناه گرفته‌ بوده اونجا:)
NEMO The Nobody
۱۲ مهر ۹۸ , ۱۱:۱۷

" ... هر دو جا مانده بودیم! "

پاسخ :

بله!
علی
۱۴ مهر ۹۸ , ۰۲:۰۷

خسته نباشید

---

سپتیک

پاسخ :

:)
آسشو
۱۱ دی ۹۸ , ۱۱:۳۸

آسشو ، کلاه حجاب و شال مجلسی

با آسشو شیک پوش وخاص شو!

پاسخ :

:|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
درباره من
بالاخره یک‌روز از خواب بیدار می‌شوم و می‌بینم مرده‌ ام، و درحالی‌که آفتاب بر پرده‌های اتاق کارم می‌رقصد و هنوز کسی از مرگم باخبر نشده، دست‌نوشته‌هایم از من می‌پرسند: «ما چه خواهیم شد؟»

حسین رسول‌زاده
.
.
گلاویژ نام ستاره‌‌ای‌ ست که در شب‌های تابستان نمایان می‌شود؛ ستاره‌ی سهیل.
برای ناخدای آب‌های آبیِ قصّه‌ها. تصویر هدر از Christine Bell | پایه‌ی اصلی قالب: عرفان